آخر چی کار داری با آسمان آبی
بانوی من تو وقتی دریای غرق آبی
با موی لخت و تیره چشم خمار و خیره
تلفیقی از دو چیزی آبادی و خرابی
مثل شراب ها نه بانوی من تو در من
سرگیجه های بعد از نوشیدن شرابی
با موی لخت و تیره چشم خمار و خیره
تلفیقی از دو چیزی آبادی و خرابی
آن روزها چه بودی این روزها چه هستی
آن روزها درختی این روزها طنابی...
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺩﻝﺗﻨﮕﯽ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮﻡ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﺩﻝﺗﻨﮓﺗﺮ !
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻨﯽ
ﺑﯽ ﺁﻥﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻭ ﺭﻓﺘﻪﺍﯼ
ﺑﯽ ﺁﻥﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ...
لبانم می خندد
اما چشمهایم می خواهند ببارندد
سنگ صبورم اما
می ترسم حتی کسی
برایم سنگ تمام را نگذارد
به خدا امید دارم
اما اضطراب
سرتاپایم را فرا گرفته است
باز هم لبانم می خندد
اما بغض در سینه می خواهد
ابرهای چشمانم را بارانی کند...
خداوندا تنها درخواست من از تو این است
روزی که به اغوش تو باز میگردم
اگر جهنم از ان من شد که میسوزم
با جان و دل چرا که حکم منی که دلت را شکستم
و بر تو پشت کردم همین است
اما
اگر بهشتت از ان من شد
هر چقدرهم زیبا انرا به من هدیه مکن
بهشت من تنها یک چیز است
در ان دنیا
باز عشقم را میخواهم
مرا در وجودش بدم تا جای نفسهایش باشم
میخواهم در وجودش بمانم
تا دوری و دلتنگی هایی که از او در دنیایت مرا ازار داد
برای همیشه مرا تسکین دهد
و بدانم از او جدایی ناپذیرم
این ان بهشتی است که من در رویاهایم دارم
تو.....♥.....
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار...
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری ...
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد...
تا ابد عاشقتم مهشیدم
با رویای تو بیدارم همیشه
شبایی رو که غرق اضطرابم
من انقدر خواب بد دیدیم که میخوام
دیگه هیچوقت تو این دنیا نخوابم.......
شده بعضی وقتا یهو فکر کنی دیگه دوستش نداری؟
به خودت می گی اصلاً واسه چی دوستش دارم؟
مگه کیه؟
مگه واسم چیکار کرده؟
مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟
بعد به خودت می خندی که اصلاً واسه چی اینقدر خودتو
اذیت کردی؟
یهو، یه چیزی یادت میاد
یه چیز خیلی کوچیک
یه خاطره , یه حرف , یه لبخند , یه نگاه , یه بغل
و بعد...
همین...
همین کافیه تا به خودت بیای و مطمئن بشی که
فــــــــــــقط
اونــــــــــــو دوست داری و نمی تونی فراموشش کنی.....!
ی غرور یخی ی ستاره سرد
ی شب از همه چی ب خدا گله کرد
یدفعه ب خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد.........
صفحه قبل 1 صفحه بعد